نتایج جستجو برای عبارت :

۱۷۱.کالچر

 من کلا امار یه عده رو نگه میدارم چون به قضاوت در اینده کمک میکنه
حسودها گروه اول هستن
فضول ها گروه دوم هستن
کسایی که تو براشون خیلی مهمی ولی به هر دلیلی سعی میکنن زیاد نشون ندن که تو براشون مهمی
در این راستا حتی از تحقیرکردنت هم استفاده میکنن!
من خیلی دوست دارم بدونم عاقبت این ادمها چی میشه.
مثلا این وایتها یا کسایی که از کالچر اونها بیرون اومدن خیلی محافظه کارن
تو و صد نفر دیگه براشون مهمی
فقط دوست ندارن نشون بدن که تو مهمی براشون
ظاهرا بی مح
tv show ی the office که توش استیو کرل ایفای نقش میکنه رو اگه ببینین
کاملا دستتون میاد مردها کلا (و مخصوصا مردهای سفید) چطورین.
حراف (مخصوصا مردم خود انگلستان)
یکمی چشم چران ولی خیلی به روشون نمیارن
سعی میکنن تو رو از مردت جدا کنن
پر از ظواهر
پر از مثلا ناز و نوز الکی
امریکاییا کمتر اینطوری هستن. بیشتر کاسبن.
جالبتر اینه که توی کالچر غرب هرچی بیشتر بمونین میبینین پسرای ایرانی رو هم به زور مثل خودشون کردن.
یعنی حالت به هم میخوره به پسر ایرانی نگاه میکنی م
کالچر کانادا،
یه کالچر خیلی ایندیرکت و غیرمستقیمه. این از ادب زیاد نمیاد.
از شدت تشریفات و از خودبرتربینی شدید بریتیش ها میاد.
و ازین میاد که دوست دارن همه چی رو با ادب در لفافه بگن و یا غیرمستقیم تا در نهان گندکاریاشون رو بزنن و دنیا رو استثمار کنن.
 
این فرهنگ به مستعمره هاشون، مثلا کانادا هم منتقل شده.
 
این مردم به شدت ایندیرکتن.
 
یعنی خواستگاری کردنشون، حرف زدنشون، غیبت کردنشون، درواست کردنشون و همه چیشون غیرمستقیمه.
 
ایرانیا که میان ا
ورمی کمپوست ( Vermicompost ) یا ورمی کالچر ( Vermiculture ) به فرایند استفاده از کرمها برای تجزیه مواد زاید و تبدیل آنها به کمپوست گفته میشود. تجزیه بیولوژیکی مواد زاید مانند زباله های آشپزخانه علاوه بر کاهش مشکل زباله در کره زمینه فواید زیادی برای خاک و گیاهانی که در آن پرورش داده میشوند دارد.

ادامه مطلب
مشکلی که کشوری مثل کانادا دارع 
اینه که خب مردم هدفی ندارن،
هوا همیشه یخبندانه،
هم هوا سرده و نامناسب برای بیرون رفتن
هم کلا ویتامیندی اینجا به مردم نمیرسه.
 
هم بدتر ازون کالچر کالچر بریتیشه و نمیذاره مردم برن ذوق کنن و زندگی کنن.
 
مردم نشستن یه گوشه خونه و منتظرن زندگیشون عوض شه.
منتظرن یکی بیاد و زندگیشونو عوض کنه.
 
و فکر کن تو با انرژی و انگیزه وارد این کشور میشی
و توسط مرم ربوده و بلع میشی
 
یعنی یا از انرژی تو ترسیده و سعی میکنن با تو مبا
 
هر وقت تونستید منظور شادمهر عقیلی رو توی ویدئو کلیپ تقدیر بفهمید، به من هم بگین.
 
ابله.
ابلحححححححححححححححححححححححححححححححححح.
 
 
حرف من اینه که
 
شما ممکنه نخواین یا نشه یا نتونین یا چند سال دیگه کلا تفکراتتون عوض شه و با طرف مقابل رفیق نشین.
 
ولی وقتی میبینین که میتونین به کسی کمک کنین که زخم هاش بهبود ببخشه، خب چرا اینکارو نکنین؟
 
من از جلو رفتن نمیترسم.
از کمک نمیترسم.
 
چه جنس موافق چه مخالف چه ترنس.
 
من خیلی ادم شفافی هستم.
 
از ام ا
چند تا فکر کوچیک کنار ذهنم هست بهشون فکر میکنم آروم و ریز ذوق میکنم
اولی صدای کبوتر هایی که روی لبه تراس میشینن مخصوصا وقتی که بارون میاد
روی تراس پناه میگیرن
پرده رو کنار میزنم نمی ترسن من میشناسن حتی تکون هم نمی خورن
انگار یه آشنای قدیمی اومده باشه به بق بق کردنشون به هم ادامه میدن
من و کبوترها ریزش بارون نگاه میکنیم
خوشحالی دومم خود بارون
من عاشق بارونم
مخصوصا وقتی توی روز هوا ابری و بارونی و ترسناک میشه رو دوست دارم
سومی بستنی بود که امر
توی فرهنگ کانادا حداقل، یه مسئله ای بین کانادایی هست که از وایتها اومده
و اون اسمش هست venting
یعنی طرف میتونه همکارت یا دوستت باشه
میاد
میشینه 
کلی حرف میزنه
درد دل میکنه
و فقط هم از خودش حرف میزنه
بعد هم خالی میشه و میره رد کارش
از طرفی نسل فعلی کانادا چون مثل ما یاد نگرفتن که مخفی کار باشن یا همش بترسن که حرف بزنن
هر حرف ریز و درشتی رو به زبون میارن
یعنی walk of shame تا مثلا هشت بار این کورس رو افتادم رو در میون میذارن با شما
چون که براشون واقعا مهم ن
ورمی کمپوست ( Vermicompost ) یا ورمی کالچر ( Vermiculture ) به فرایند استفاده از کرمها برای تجزیه مواد زاید و تبدیل آنها به کمپوست گفته میشود. تجزیه بیولوژیکی مواد زاید مانند زباله های آشپزخانه علاوه بر کاهش مشکل زباله در کره زمینه فواید زیادی برای خاک و گیاهانی که در آن پرورش داده میشوند دارد.
نیازی نیست کرمها را راضی به همکاری کنید! آنها این کار را با رضایت و اشتیاق برای شما انجام میدهند. به راحتی میتوانید در خانه خود نیز ورمی کمپوست درست کنید و تنها چیز
موزه کالچر ارت،واقع در مسکو،از سکوت سیاه هم ساکت تر بود.
سه نفر،با رداهای قرمز رنگشان،از کنار نگهبان رد شدند. البته که نگهبان فقط نسیمی خنک را احساس کرد، نه سه جادوگر رداپوش که ماسک بالماسکه زده بودند. شخصی از میان انها بی سرو صدا،به راهروی نمایش جواهرات اشاره کرد.
وارد راهرو شدند.
گردنبند دیانا،الهه شب و شکار موجودات وحشی،با درخششی خیره کننده در انتهای راهرو،به انها خیره شده بود. هر سه جلو رفتند،چشمانشان از میان شکاف نقاب،با اکراه اعتراف
موزه کالچر ارت،واقع در مسکو،از سکوت سیاه هم ساکت تر بود.
سه نفر،با رداهای قرمز رنگشان،از کنار نگهبان رد شدند. البته که نگهبان فقط نسیمی خنک را احساس کرد، نه سه جادوگر رداپوش که ماسک بالماسکه زده بودند. شخصی از میان انها بی سرو صدا،به راهروی نمایش جواهرات اشاره کرد.
وارد راهرو شدند.
گردنبند دیانا،الهه شب و شکار موجودات وحشی،با درخششی خیره کننده در انتهای راهرو،به انها خیره شده بود. هر سه جلو رفتند،چشمانشان از میان شکاف نقاب،با اکراه اعتراف
من گرگ زاده رو blame نمیکنم که چرا میاد با اسم رضا صبری برای من کامنت میذاره (الان یکی گذاشته).
کلا دیگه blame نمیکنمش.
وقتی من باهاش اشنا شدم کودکی بیش نبودم.
بهم گفته بود خط قرمزم اینه که از من درباره خودم بپرسی! ولی من هرچی بپرسم تو باید جواب بدی.
خب وقتی کسی میگه از من هیچی درباره خودم نپرس، طبیعیه که ازش نخواهی پرسید هیچی.
جدی اینها رو به حساب این میذاشت که من ابزارش کردم، یا وسیله شده.
هیچوقت به این دقت نکرد که این رو خودش خواست.
من هم چند بار تلاش
امروز بدو بدو رفتم سوپرمارکت
یه خانمی داشت خرید میکرد
سلام کردیم (توی کالچر کانادا سلام کردن هست و منم اینکارو میکنم)
بعد دوباره توی aisle بعدی باز دیدمش و لبخند زدیم به هم.
اومد جلو
گفت من یه خواهرزاده دارم، که قیافه ش کپی تو هست، مو نمیزنه با تو.
گفتم چه جالب! 
انگار تو هستی!
گفت اسمش ناتالی هست
منم اسممو گفتم و معرفی کردم خودمو
پرسیدم ایشون هم همینجا زندگی میکنه؟!
گفت نه سیاتل زندگی میکنه
خانمه موهاش خیلی قهوه ای روشن بود و چشماش سبز. یعنی شما ه
بعد ازین
کلا فقط یه بار خانواده م میان اینجا که این کشور رو هم دیده باشن، بعد دیگه میرم.
کلا میرم ازین کشور!
آخر هفته گذشته داشتم یه چیزی رو توضیح میدادم برای دوستم
(دوستم کاناداییه ولی وایت نیست)
گفتم زندگی کاناداییا، وایت غیروایت خودت! شبیه بچه پولدارای ایرانه.
پرسید چطوری؟
گفتم فکرش رو بکن
از بچگی اون رفاهی که میخواستن دریافت کردن
نیازی نبوده همه ش دنبال دو دو تا 4 تا باشن همه ش به قناعت فکر کنن همه ش به گرفتن این مدرک اون مدرک فکر کنن به کار
یه دلیل دیگه اینکه چرا شما حرفهای من رو متفاوت با ادمهای این کشور میبینین
 
این هست که
 
ایرانیای کانادا همه شون میان و یه اپارتمان کرایه میکنن و توش زندگی میکنن.
 
نه با کاناداییا و بقیه ارتباط دارن نه با بقیه مردم.
 
 
فقط میرن بیرون و توی دانشگاه و سر کار میبینی که چهار نفر رو میبینن دورهادور و کلی هم ذوق میکنن.
 
ایرانیا هیچ کدومشون زبانشون قوی نشده.
چون همه شون از جامعه دورن و هیچ کدوم با کاناداییا ارتباط ندارن.
وقتی تو دست و پا میزنی و تقلا
باباهای هم خونه ایام و ماماناشون،
چه هم خونه ایای پسر چه دختر
اومده بودن وسایل هم خونه ایامو ببرن
کامیون اورده بودن
واقعا ازین کامیون های بزرگترین سایز u haul
یکیشون خرت و پرتهای هم خونه ایمو دید
بهش گفت دخترم تو واقعا مطمئنی این وسایل رو میخوای؟
مثلا یه کوچولو ازین شکر مونده
یا این یه دونه تن لوبیا
یا این لامپ که رگد و خاک همه جا شو گرفته
یا حتی این تلویزیونت
من همه رو واست میخرم
مطمئنی اینا رو میخوای؟

هم خونه ایم گفت اره همه رو میخوام!
بنده خد
دو سه روز قبل داشتم با دوستم (یه وایته) که داره برای مصاحبه ش اماده میشه، اسکایپی تمرین میکردم (کاناداییه و کانادا به دنیا اومده و هفت جدش هم کانادا بودن) که برای من یه ارائه بده و اماده بشه و تکنیک هامو یادش بدم.
 
یاد خودم افتادم.
 
یاد روزی افتادم که به making progress میگفتم doing progress، چون فشار، اضطراب، بی اعتماد به نفسی، سواد کافی نداشتن و... حتی هول کردن، باعث میشه بد حرف بزنی.
یاد روزایی افتادم که همین دوستام قدم به قدم برای من انگلیسی تصحیح میکردن
دانلود فیلم تهدید سه‌ گانه | Triple Threat
ژانر : اکشن، هیجان انگیزتاریخ انتشار : سال 2019زبان: دوبله فارسیمدت زمان : 01:35:53کیفیت : بلوری BluRayامتیاز : 5.5 از 10خلاصه داستان : هنگامی که یک میلیاردر بانفوذ اقداماتی را علیه یک باند تبهکار انجام می‌دهد، آنها تصمیم می‌گیرند که دختر او را به قتل برسانند. در این میان، گروهی از مبارزان حرفه‌ای استخدام می‌شوند تا از کشته شدن آن دختر جلوگیری کنند و…عوامل دوبلاژ : سرپرست گویندگان: بیژن باقری، گویندگان: میثم نیکنا
توی دو ماه گذشته، هر هفته حدود سه تا فیلم توی سینما دیدم.
و از هر ده فیلم،
هشت تاش یا درباره جنگ جهانی دوم بوده، یا نژادپرستی، یا برابری حقوق زن و مرد.
 
یکی از ایرادهای سیستم هواپیمایی کانادا اینه که،
باز هم چون کمونیستی و کارتلی مافیاییه،
فقط کلا دو تا هواپیمایی مهم و مطرح هست:
وست جت و ایر کانادا.
 
این دو تا، یکی از یکی بدترن
 
خلبان های بدکار و بی تجربه و سر به هوا،
همه چیز گرون،
هیچی بهت نمیدن بخوری،
اگه بار اولت باشه که میای کانادا و کارت ب
یه خونواده ایرانی هستن
که میخوان برم مستاجرشون بشم
ولی نمیرم.
ایرانیا همه شون مشکل ندارن
ولی بای دیفالت ما یه سری مسائل داریم
یکیش اینه که فکر میکنیم حالا که اومدیم کانادا پس کانادا ارث بابای ماست
عین اونهایی که میرن المان و فکر میکنن المان مال اوناس
دومیش اینه که فکر میکنیم که حالا که اومدیم کانادا پس نباید هیچوقت به هیچ کس و هیچ گروهی بگیم که اینجا هم مشکلات داره.
من قبل اینکه بیام کانادا واقعا کسی درباره مزایا و معایب کانادا بهم اطلاعات د
امروز از خنده شدید با بابک هوا رفتیم
صابخونه ما از عمو ترامپ حدود 5 سال بزرگتره.
صابخونه دوستم و عمو عمو ترامپ، تقریبا دو سال اختلاف سن دارن
ترامپ داره دنیا رو متحول میکنه
به هم ریخته همه چی رو
هشت میلیارد ادم دارن از سیاست های ترامپ رنج میبرن / لذت میبرن
از وقتی اومده کانادا دچار فقر شده چون اجازه نمیده کاناداییا از امریکاییا سوء استفاده کنن
کار کمتر شده
بودجه ها داره قطع میشه
و...
وضع امریکا بهتر شده
ایران اونجوری
بقیه کشورا اونجوری

بعد صابخ
هر موجود زنده ای، یه سری ساین های خطر پیش از مرگ و یا بیماری داره،
خرگوش مثلا یه سری علائم داره قبل از مرگش یا بیماری شدیدش،
 
که اگه اونها رو ببینی بلافاصله باید ببریش دکتر.
 
برای من،
 
فارغ از این جراحی ای که باید حتما انجام بدم،
علائم خطر اینه که توی کانادا هستم. کلا هر روزی که اینجا هستم به اندازه یه هفته از عمر من کم میشه.
 
هیچ چیز بدی اینجا نیست. چه بسا زندگی توی کشور خودمون خیلی سخت تر باشه.
ولی وقتی ته تهش رو میبینم، که مردم چقدر بدبختن،
توی دو هفته اخیر، یه فیلمهایی دیدم به نامهای
Get out
Loveless
On body and soul
همه شون نامزدهای اسکار 2018 هستن.
تقریبا یه جورایی محوریت همه شون بر "تنهایی"، "نژادپرستی"، "سکسیزم" و مسائلی ازین دست هست.
فیلم اول، برو بیرون، ماجرای یه دختر وایت و یه پسر سیاه هست، که قصد ازدواج دارن، دختره از پسره میخواد که باهاش بیاد تا شهر مادریش، که بتونه به خانواده ش نشونش بده و باهاشون آشنا شه.
پسره قبول میکنه
میره
و متوجه میشه صدمین دوست پسر دختره هست و قبلیا همه سیاه بودن،
امروز یه خاطره یادم اومد، وسط خیابون شروع کردم به غش غش خندیدن!!
تقریبا سه چهار ماه قبل کانادا اومدنم
رفتم بانک ملی مرکزی (نه توی تهران، توی شهرمون)
یعنی بزرگترین بانک ملی شهر
بعد تا رفتم تو، منتظر بودم که ببینم کجا باید برم، هیچوقت هم ارایش نمیکردم و خیلی ساده یا مقنعه میذاشتم یا یه شال ساده.
یه پسری با کراوات و کت و شلوار تنش اومد جلوم!
کلی ذوق کردم که خدایا اینها ادم دم در گذاشتن که استقبال کنن!!!
سلام کردم با خوشحالی و پسره گفت کدوم بخش تشریف
دو سال و نیم قبل
وقتی اومدم اینچا
شماها همتون شاهدین
که من در چه وضعیتی بودم
خیلی مینوشتم
هیچوقت به گذشته و به خوندن خودم برنمیگردم
یکی از نوشته هام که یادمه
درباره همکار کاناداییم بود که یه دختر Dark blonde بود
خدا بگم امثال گرگ زاده و رضا صبری و بقیه رو چیکار کنه که عین فضولا میان و باعث میشن آدم محتویات وبلاگشو دیلیت کنه
وگرنه الان من ده ها هزار صفحه نوشته داشتم اینجا
یادتون هست داشتم میگفتم که اینها اصلا و ابدا شنبه ها و یکشنبه ها و حتی جمعه ها
سارا من از اقتصاد هیچی هیچی سر درنمیارم.
ولی چه کمکی ازم برمیاد؟ کمک میکنم.
 
من توی زندگیم از بابت یه عده اصلا احساس نگرانی ندارم، مثلا غیرممکنه که محمد تنها بمونه.
محمد حتی وقتی خودش عمدا بخواد گوشه گیر و تنها بشه هم، میبینی همینطوری پشت خطی صد هزار تا داره، هی این زنگ میزنه استاد عاشقتم (پسرها) اون زنگ میزنه استاد جون مادرت شام بیا خونه ما، اون یکی میگه استاد هر زمان حس کردی نیاز داری ترتیب یه پسرو بدی من در خدمتت هستم. اون یکی میبینی زنگ زد
این لیوانیه که برام هدیه آوردن:

توش ازین strainer ها داره، صافی؟ ازینا. 
خیلی حال میده چایی خوردن توش :)
به عنوان حرف آخر این هفته،
باید بگم که:
1. مرد باید شیکم داشته باشه
2. زن نباید گن بپوشه. موقع عکسا من به شخصه شکمم رو یه ذره میدم جلوتر که گنده تر به نظر بیاد که بعدا که ندادم جلو ملت بگن لاغر شدی!!!!
:)
میدوم روانیم
ولی خب حسش خوبه :)

هفته قبل، فکر کنم یه روز یا دو روز بود که secret life of pets قسمت دومش اکران شده بود.
بدو بدو از سفر دو روزه مون برگشتیم و رفتیم
 
چند مسئله،
اینجا مینویسم که خودم هم یادم بمونه و اگه روزی از ذهنم رفت، یادم بیارین.
 
یکی اینکه، ادمها، ذاتا، خیلی زیاد دوست دارن که همه عصاره شون رو قاطی مسائل مختلف کنن،
 
یعنی من دوست دارم همزمان احساسات، عطش، شهوت، نفرت، خشم و... رو قاطی همه چیز کنم.
 
مشکلی که با ما ایرانیا هست، 
اینه که:
 
اغلب متعصب هستیم. یعنی ارق (ارغ؟) داشتن به یه چیزی، حالا فکر کن دین باشه، مذهب باشه، نژآد باشه، هرچی، یا حتی این باشه که ما دو سال قبل یه حرف رو زدیم، او
میدونین دوستان و رفقا
اگه بخواین به کل فلسفه زندگی و مخلوقات، به صورت جاجمنتال نگاه کنین،
میبینین که آدمها اغلب میخوان اون چیزی رو به دست بیارن که ندارن.
داشتم چند روز قبل به دوستم میگفتم
که از بچگی برای ما مو رنگ کردن و ارایش کردن عادی بود (مادر ما ارایشگر بود ولی خب خیلی پرافشنال کار نمیکرد، ولی خیلی عروس تحویل داده به جامعه، اغلب هم ساده ارایششون کرده و ازون عروسای ترسناک سه سطل رنگ رو صورت نبودن، مثل خارجیا بودن)
در نتیجه من و خواهرم توی ا

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها